آقا کوروشآقا کوروش، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

آقا کوروش بزرگ مرد کوچک ما

روز جدایی

1394/8/27 19:51
نویسنده : بهرامی
467 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقته عزیز دلم به وبلاگت سر نزدم دلیلشم خیلی خیلی ناراحت کننده است اما میگم

که یه روز بدونی چه روزهای سخت و پر تلاطمی پشت سر گذاشتیم و بیان احساسم به روی

این وبلاگ شاید ذره ای از خستگی وجودم کاسته بشه

 

روز 26 مهر ماه بود که بابایی با دل درد شدید اومد به خونه بابایی گفت که سرما خورده و من

سریعا دمنوش آویشن درست کردم و مدام بهش میدادم اما رفته رفته حال پدرت بد میشد هر

چی بهش گفتم بریم دکتر انقدر حالش بد بود که نمیتونست ازجاش بلند بشه تا فردا که شد

سرکار نرفت و 12 ظهر شده بود حالش بدتر بدتر میشد تا اینکه گریه کنان به خاله زهره زنگ

زدم و گفتم حال حسین بده و خودشون برسونن وقتی رسیدن پدر بردیم دکتر با کلی ازمایش

سونو تشخیص داده شد که پدرت باید بیمارستان بستری بشه و تصمیم گرفتیم ببریم میلاد و

وجود مریضی پدرت سریعا بستری شد و یک هفته تو بیمارستان بود کوروش من از این یک هفته از

تو چی بگم که چقدر اذیت شدی چقدر افسرده و عصبی به خاطر نبود پدرت عزیزدلم جگیر

خون شد تو این مدت با کمک بابایی و مامانی و خاله زهره تو رو آروم میکردیم اما نه خواب به

چشات میومد نه آب و غذا میخوری مامان لحظه به لحظه به خاطر تو داغون تر میشد یه روز از

همون روزها تو ببردم پیش بابا اما باهاش قهر بودی و بغلش نمیرفتی همه به خاطر این موضوع

ناراحت بودیم نمیدونستیم تو ذهنت چی میگذره اما بالاخره این یک هفته گذشت و بابا به منزل

اومد و باز جمع ما 3 نفره شد اما همه چی اینجا تموم نمیشه عزیز دلم تا اینکه مامانی 19

آبان به خاطره یه بیماری مجبور شد بیمارستان بستری بشه دل کندن ازت سخت بود از همه

بدتر اینکه هنوز شیر میخوری و این ضربه بزرگی بود که جبران کردنش سخت بود حدودا 5 روز

بیمارستان بودم و شما کنار پدر و مامانی و بابایی و مامان عزیز خونه پدر من روزا رو اونجا

سپری میکردی حسابی بابا بهت میرسید اما تو دلت غم بود یه غم بزرگ و اونم نمیتونستی

بیان کنی و خیلی سخت بود تو این مدت به همه سخت گذشت وقتی روز شنبه 28 آبان

مرخص شدم و با علی و یگانه اومدم پیشت باهام قهر قهر بودی مثل غریبه ها رفتار میکردی

انگار دنیا رو سرم خراب شد هزاران فکر تو سرم افتاد اصلا نگام نمیکردی اما خداروشکر یه روز

طول کشید ولی رفته رفته خوب شدی با من

 

امیدوارم برای هیچی مادری هیچ جدایی اتفاق نیوفته آمین

پسندها (20)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (14)

مامان حسام
27 آبان 94 23:11
بد نبینی عزیزم خداروشکر به خیر گذشته همیشه تنتون سالم لبتون خندون باشه
بهرامی
پاسخ
مرسی مامان حسام جون از دعای خیرت
nazaninbahamin
28 آبان 94 0:34
ایشالله همیشه سایه ی هر جفتون بالا سر پسر گلتون باشه
بهرامی
پاسخ
ممنونم
مامان فهیمه
28 آبان 94 9:20
واااااااااای عزیزم ... خیلی متاسفم از این همه رنجی که در این مدت کشیدی... امیدوارم که دیگه در زندگیت پیش نیاد و روز بد نبینی... حالت رو هم از اینکه پسر خوشگلت اول سراغت نمیومده می فهمم فکر کنم تنها چیزی که یک مادر هیچ وقت هیچ وقت نمی خواد همینه که بچش بهش بی محلی کنه خدا رو شکر که الان همه خوبین... شاد باشین و همیشه در کنار هم
بهرامی
پاسخ
دقیقا بدترین چیز برای یه مادر دوری از فرزند خدا رو شکر الان کنارشم و امیدوارم بتونم این دوران تلخ از یاد پسرم ببرم
مامان نسرین
28 آبان 94 15:18
سلام عزیزم بلا دور باشه امیدوارم همیشه سلامت باشید
بهرامی
پاسخ
ممنونم از همه این لطف
مامان فاطمه حانیه
29 آبان 94 0:35
الهی عزیز دلم الان همگی خوبید؟ چقد غصتون رو خوردم خدارو شکر که به خیر گذشت ایشالله همیشه سالم کنار هم باشید
بهرامی
پاسخ
خدا رو شکر همه خوبیم و به لطف دعاهای شماها 3 تایی در کنار هم زندگی میکنیم
مامان
1 آذر 94 7:37
سلام خدا این پسر ناز رو براتون نگه داره با پست تماشای تلویزون و کودکان بروزم
بهرامی
پاسخ
ممنونم
مامان
1 آذر 94 7:40
من یه نظر بدم عنوان این پست روز جدایی !!!!! یه جوریه ! عوضش کنید خدا رو شکر چند روز کسالت داشتید و خوب شدید الان هم جمعتون جمعه
بهرامی
پاسخ
حتما بهش فکر کنم در اسرع وقت عوض میکنم
مامان علی آقا
1 آذر 94 16:33
سلام عزیزم ممنون از حضور تون در وب پسرم
مامان حلما
1 آذر 94 22:18
وای گلم چقدر سخت بوده خدا بهتون سلامتی بده انشالله همیشه دیگه هیچوقت از این روزا نبینین
بهرامی
پاسخ
ممنونم از این همه احساس
مامان علی آقا
2 آذر 94 23:07
سلام عزیزم خداروسکر ب خیر گذشته و الان سالمید..ان شاءالله همیشه کنار هم سالم و خوش باشید...
بهرامی
پاسخ
ممنونم
مامانی
12 آذر 94 17:17
انشالله همیشه سالم باشین وخداوند هیچ فرزندی رو از پدر مادرش ب خصوص مادرش جدا نکنهووواقا کورش عزیز از الان داره برای سختی ها پس اماده میشه
بهار مامان برسام عسل
16 آذر 94 22:51
عزیزم واقعا ناراحت شدم..... باز هم خدا رو هزاران بار شکر همه چی ختم به خیر شد گلم اشکال نداره زندگی روز خوب داره روز های خیلی خوب داره و گاهی هم روزایی که ما هیچکدوم دوست نداریم تکرار شن از صمی قلب خدا رو قسمش میدم به جدم که دیگه هرگز چنین روزهایی برات تکرار نشه روی ماه گل پسری رو ببوس و(البته خودت بهتر از میدونی ولی سعی کن بیشتر رو داشته باشی خوبی کودکان اینه که چیزایی که براشون خوش آیند نیست رو میتونن با کمک ما خیلی زود فراموش کنن) از خدا براتون سلامتی رو اول از همه میخوام که بزرگ ترین نعمت خالق مهربونه و ما کمتر قدرش رو میدونیم و بعد شادی و آرامش رو به خدا میسپارمتون
بهرامی
پاسخ
عزیزم از این همه عشق و صفای دله پر از مهرت ممنون
mamy
6 دی 94 19:48
سلام اقا کوروش دوست داشتنی بهد منم سر بزن
مامان آنیسا
24 بهمن 94 9:30
آخی عزیزم چه روزای سختی رو پشت سر گذاشتین خدروشکر بخیر گذشته و هر دو خوب هستین و دوباره جمعتون 3 نفره شده